شمال، خونه بنده خدایی، باغش از الف تا نون درخت و بوته خیلی از میوهها و صیفیجاتو داشت. از سیر تا پیاز…
گلابی
گردو
شلیل
گیلاس
آلبالو
سیب
کدو
لبو
سبزی
گوجه
خیار
پیاز
انجیر
فندوق
سیبزمینی
کلم
بامیه
لوبیا چیتی
لوبیا سبز
آلوچه
ازگیل
پرتغال و…
باورتون میشه؟ همه اینها تو یک باغ چند ده متری.
بعضیا به بار رسیده بودن و بعضیاشونم دم دمای رسیدن به بار و ثمر بودن. تعدادی هم دورشون گذشته بود و منتظر دور بعد، جا خوش کرده بودن.
تجربه و تلاششون و البته ذوقی که برای به ثمر رسیدن محصولشون مثل کیفیت بهتر یا حتی پرباربودن محصول نسبت به سال قبل داشتن، تحسین برانگیز بود.
به شوخی بهشون گفتم؛ این سیب زمینی تحفه شهر ماست. لطفاً دست رو این یک قلم نذارید که خون به پا میشه.
خدا همه زیبایی و لطفش رو شامل ساکنین این خاک کرده بود. این همه شکوفایی آدم رو به وجد می آورد.
هر میوه ای رنگ و طعم خودش رو داره و واقعا ترجیحی بینشون نیست. ما هم همینیم. هرکسی رو میشه من باب کاری یا عملی ازش بهره برد. اینکه تو جایگاه درست خودمون باشیم نشانه مفید بودنمونه و تو جایگاه درست بودن، همون ثمره ایه که خدا در ما قرار داده.
شما چه استعدادی داری که بنا به دلایل خودت هنوز بهرهای ازش نبردی؟
دلت میخواست چه استعدادی داشتی که نداری؟