تاحالا دست به دور زدن، تقلب یا جعل زدین؟ منظورم نوع سازمان یافته و پیچیدش نیست. همین زرنگ بازیای معمولی رو میگم.
اگر بگید نه، خیلی ناراحت میشم. باور نمیکنم کسی در طول عمرش بنا به موقعیت و شرایطش دست به همچین کارهایی نزده باشه. ما هر روزه، حتی تو رانندگیهامون، راه رفتنامون، غذاخوردنامون، تو زودتر رسیدنامون به تاکسی و جلوتر زدن از بقیه و … زرنگ بازی درمیآریم.
یکی از دوستام تعریف میکرد؛
برای شرکت در یک آزمون استخدامی، نیاز به مدارک ICDL داشتم. مجبور بودم هر طور شده مدارک رو جور کنم. وارد یک آموزشگاه کامپیوتر شدم. برنامه کلاسها رو گرفتم. اما نه با برنامههاش میتونستم کنار بیام نه اندک زمان من اجازه حضور در کلاسها رو میداد. موسسه دو مدیر همتراز داشت. به یکی از مدیران مشکلاتم رو گفتم. طرف که حرفامو شنید از سر اینکه پولی از من به جیب بزنه، گفت که با شما راه میآم. پول رو واریز کن تا مدارک رو برات صادر کنم. بعد از مدتی گواهینامهها رو با نمرات فوقبالا گرفتم و کارم به اصطلاح راه افتاد.
چند روز بعد، اون یکی مدیر باهام تماس گرفت و گفت: «آقای فلانی شما نمراتتان بسیار بالا بوده (۱۰۰،۹۸،۹۵و…). این سطح دانش شما در نوع خودش جالب است. پیشنهادی برایتان دارم. اگر امکانش را دارید، لطفی در حقمان کرده و با موسسه در زمینه تدریس همکاری کنید.» من که متوجه قضایا شده بودم و برام محرز شده بود که این بابا از دورزدن من بی اطلاعِ. به بهانه مشغله کاری، درخواستش رو رد کردم.
خود من، همین دو هفته پیش برای گرفتن سود یکی از سهمها، که چند سال پیش با پول خودم، تو کد مادرم خریده بودم، رفتم بانک تجارت. برای گرفتن این پول که مبلغشم زیاد نبود، باید مادرمم میبردم. اما بنا به کهولت سن و پادرد و سختیای دیگه، شناسنامه و کارت ملیشو ازش گرفتم تا خودم برم و این پولو که چند سال بنا به همین دلایل تو بانک مونده بود، بگیرم.
سراغ یکی از باجهها رفتم. کارمند اون باجه گفت که نمیشه و خود شخص باید باشن. نیت کردم هرجور شده این پولو باید بگیرم. تو محوطه بانک دنبال یک خانم سن و سالدار میگشتم تا به جای مادرم نشون کارمندی بدم که سراغشو میگیره. بالاخره پیدا کردم. رفتم سمت خانمی که حس میکردم میتونه از پس این کار بربیاد. قضیه رو گفتم. ایشون هم با کمال میل موافقت کردند و گفتند باشه. من نقش مادرت رو به عهده میگیرم. برو پولتو بگیر. شادیکنان تو دلم گفتم که محض تشکر یه بخشی از همون پول رو به این خانوم میدم.
باجه دیگری رفتم و مدارک مادرم رو روی گیشه گذاشتم. منتظر بودم که از من بخواد تا نامادریه در نقش مادرم رو بهش نشون بدم. همون لحظه یکی زد به پشتم. دیدم یک آقاییه و در کنارش همون خانمی بود که قبلاً باهاش هماهنگ کرده بودم.
– اون آقا گفت که نمیشه.
– گفتم چی نمیشه.
– گفت: باید مادرت باشه.
– بدون مکث گفتم هستن دیگه. ایشونن، اینم مدارکشون.
– برگشت گفت: این خانم اومدن و به من گفتن که شما قصدت چیه. من هم مسئول این شعبم.
مثل بادکنکی که سوزن به شکمش میخوره و سرگردون تو هوا این طرف اون طرف میره، جاخوردم. خواستم مسئله رو جمع کنم. گفتم که مبلغی نیست و ازین بهونهها… .
نقشه لو رفت. من موندم و یک نامادری که به من رکب زده بود. البته من خیلی از اون خانوم ناراحت نشدم. آخر سر موقع برگشت، بهشون گفتم اگر مشکلی داشتین قبول نمیکردین. اونم گویی که دست مجرمی رو رو کرده باشه، از حرف زدن با من اِبا میکرد. خلاصه که دست خالی برگشتم. هنوزم که هنوزه وقتی بهش فکر میکنم خندم میگیره… .
این مدل زرنگیا، دورزدنا یا تقلبها رو کم و بیش تو خودمون داریم. حالا میخواد از سر فشار اجتماع باشه یا نیاز. از جنبه قدرتطلبی و رقابتجویی طرف باشه یا از سمتِ جنابِ تِستوسترون یا اخوی بزرگش کورتیزول خان. منتها اون زیادِ زیادش میشه باندهای سازمان یافته و کوچیکاشم میشه همین دورزدنای معمولی که تعریف کردم. شدتش بستگی به میزان اخلاق گرایی ما داره.
(هر چه میزان تستوسترون تو خون بالا باشه، ترس افراد از عاقبت کاری که میکنند یا مجازات اون کار کم میشه. کورتیزول هم همون هورمون استرسِ. وجود هردو به اندازه کافی تو بدن لازمِ).
برای شما همچین قضایایی پیش اومده؟ اگر داستانای جالب مشابهی دارین. همینجا بگید.
زرنگ بازی زیاد داشتم نمیدونم کدومشو بگم(الکی)